وای ، باران باران ؛ شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟ آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ می پرد مرغ نگاهم تا دور وای ، باران باران ؛
[ بدون نام ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ
سلام بابا تو از هر انگشتت ان تا هنر می رزه ولی حرکت دوربین کمی غیر واقعی بود
سلام بابا من قالب نظراتو باست فرستادم چرا استفاده نکردی (قالب نظرات مربوط به همین قالب)
سلام.آقا هرروز آپ کردی ما رم خبر نکردی.ایول اتاقت هم خیلی قشنگ بود. اینشاالله واقعی شو هم درست میکنی.
سلام
خیلی خوب شده
چرا دیگه پیش من نمی آی؟!!!!
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
سلام
بابا تو از هر انگشتت ان تا هنر می رزه
ولی حرکت دوربین کمی غیر واقعی بود
سلام
متاسفانه نتونستم عکسارو ببینم ..
سلام حامد عزیز.
چه بامزه شده اتاقش.
مثل خونه ی مادربزرگه ست!
فرشش طبیعیه.
روی چوبهای پنجره ش نمیشه بیشتر کار کرد؟
سلام مهربون!
آرزوهات رو خیلی خوب به تصویر کشیدی ... منم یه خونه که پنجره اش رو به کوه باز بشه رو خیلی دوست دارم...
یاحق!
اره عالیه
عالیه